محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

عکاس مهد

سلام امروز قرار بود عکاس بیاد توی مهد و توی دفترشون نوشته بود دودست لباس بذارید و تعداد عکسها رو مشخص کنید من امروز به خاطری جراحی دندونم استعلاجی بودم و نمیخواستم بیام سرکار صبح محیا رو آماده کردم و موهاشو سشوار کشیدم و لباساشو گذاشتم و توی دفترش هم تعداد عکسها رو نوشتم و  گفتم محیا من امروز نمیام سرکار ،تو خونه میمونم که دندونم زود خوب بشه و تو با بابایی دوتایی برید و من تو خونه منتظر میمونم که شما برگردید. محیا اولش گفت باشه ولی بعدش یک اشک بهاری ریخت که ... مجبور شدم قید استعلاجی رو بزنم و به خاطر عکاس بیام سرکار
21 مهر 1392

بدون عنوان

سلام یه لیستی مهد داده که تهیه کنید و بیارید مهد که همه مادرا اعتراض کردند و گفتند اینجوری چشم هم چشمی میشه و بهتره که خود مهد مثل سابق تهیه کنه و پولش رو از ما بگیره و امروز ساعت 12:30 جلسه هست که تصمیم گرفته بشه که بلاخره چیکار کنیم البته من تا حدودی اقلام رو تهیه کرده بودم که دیدم اینطوریه گذاشتم محیا توی حونه استفاده کنه پنجشنبه رفتیم پارچه خریدیم و دادیم خیاط رو بالشی و ملافه دوخت و امروز تحویل مهد دادم و بقیه رو منتظرم ببینم که چی میشه
13 مهر 1392

بدون عنوان

اینروزها چون ساعتا یه ساعت به عقب کشیده شد ما قبل از ساعت 7 میرسیم دانشگاه و از این یک ساعت استفاده می کنیم و میریم زمین چمن و پیاده روی محیا هم برای خودش بازی میکنه دیروز مریم باهاش بود و امروز هم امیر   آرزویـم هـمـه سـرســبـزی تـوسـت دایـم از خـنـده لـبـانـت لـبـریـز ...
3 مهر 1392
1